"an independent online kurdish website

در طول تاریخ، همیشه ملتها و کشورها و حیات جمعی بشر با مطالعه و بررسی در مورد عملکرد و کنش های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی آنان و اینکه یک ملت یا کشورrefsenjai-xanmeyiy-

و یا دوره تاریخی و سیر رویدادهای گوناگون آن با قاعده خاصی به نام “تکرر وقایع” و پیمودن یک نمودار متشابه و بدون تغییر و تحول آنچنانی، مورد توجه جامعه شناسان و اندیشمندان حوزه های فکری و سیاسی بوده است.

باید گفت بخشی از حافظه جمعی که گاهی آنرا حافظه تاریخی(Historical Memory) نیز می خوانیم، نمودار یا تجلی رویدادها و گذشته مشترکی است که اجتماع و یا مردم کشوری را به گونه ای به یکدیگر پیوند می دهد و بر اساس معیارهای موجود در چارچوب حافظه تاریخی و تکرار دوره های زمانی مورد بازاندیشی و بازنگری مجدد قرار می گیرد.

آری، حافظه تاریخی پهنه گسترده ای را در بر می گیرد که می تواند شامل رویدادهای تاریخی دیرپا یا آنی و زودگذر باشد. یکی از بخشهای مهم حافظه تاریخی، حافظ سیاسی (Political Memory) است و جایگاه ویژه ای در حوزه حافظه تاریخی دارد، حافظه سیاسی نیز مانند حافظه فرهنگی جامعه با آداب و سنن نسلهای گوناگون، میراث سیاسی گذشته شکل می گیرد و در نهایت در یک قواره سیاسی به حافظه تاریخی یک ملت راه پیدا می کند و با آن مفهوم پیدا می کند و عجین می شوند.

حافظه سیاسی مردم ایران از مجموعه ای رویدادهای مختلف تشکیل شده و بدون شک باید گفت که به دلیل غفلت عمدی از نقش اقوام و اقلیت های قومی و مذهبی و خرده حافظه های آنها، با نارسائی و تقصیرات مختلف وارد جریان حافظه تاریخی ملی مردم ایران شده است. از آنجا که تاریخ کنونی ایران بازخوانی و تفسیر نسل حاضر از وقایع و دورنمای گذشته این کشور  است، پس بصورت گزینشی و انتخابی ظاهر می گردد. این حقیقی است باور کردنی که هر یک از ما از دریچه ذهن خود به تاریخ نگاه می کند و آن را تحلیل کرده و می شناسد، اما اشتراک در اذهان عمومی یک جامعه است که آهسته و پیوسته و پس از پیمودن مسافتهای تاریخی و رخدادهای سیاسی متنوع به شکل گیری “حافظه مشترک سیاسی” مردم یک کشور می انجامد.

می توان گفت که حافظه سیاسی ما در واقع نوعی رهیافت نظری و شناخت هویت دور و نزدیک خودمان هم هست، مقصود از هویت ما همان هویت ملی افراد در چارچوب یک حاکمیت سیاسی است، خواه سیستم حکمرانی متمرکز باشد یا از انواع دیگر آن.

وجود باورها، ارزشهای اجتماعی، هنجارها عمومی و مشترکاتی مثل زبان، دین، آداب و رسوم، ادبیات در بطن هویت ملی جای دارد. اگر ملیتها و مذاهب گوناگون ایران بتوانند مشترکات خود را بشناسند یقیناً همبستگی بیشتری پیدا می کنند و “شهروندان مشترک المنافع” یک کشور کثیر الملله می شوند، اما مشکل اساسی در فراموشی این حافظه تاریخی ـ سیاسی است که در این صورت تمام این مجموعه مشترک فوق الذکر به خطر می افتد و متلاشی می گردد.

با نگاهی هر چند مختصر به وقایع سیاسی و اتفاقاتی که بعنوان پایه و اساس منجر به تشکیل شدن حاکمیت های گوناگون در ایران گشته، به یک نتیجه واحد می رسیم و آن اینکه همه ایرانیان حافظه تاریخی و سیاسی دارند، اما متٲسفانه نگرشی واقع بینانه نسبت به حافظه سیاسی خود ندارند.

هرچند شکست ها و بن بست های که در حافظه تاریخی اکثر کشور وجود دارد باید عادی و پیش پا افتاده تلقی گردد و تلاشی برای نیل به پیروزی و رسیدن به آرمانها تعریف شود، اما در سراسر ایران کمتر و به ندرت دیده شده که در هر دوره زمانی نسل خلف هیچ توجهی به پیشینه و حافظه تاریخی سلف خود داشته باشد و از آن درس عبرتی بگیرد.

تنها چند صد سال پیش و در حاکمیت شاهان صفوی که مذهب را دستاویزی برای قوام حاکمیت و دست مایه افزایش قدرت خود قرار داده بودند، اکثریت طبقات مردم ایران مصیبتهای فراوانی را متحمل گشتند و شاعران و نویسندگان تا سالها بعد از دوران صفویه بعنوان  “روزگار سیاه” کشور خود نام می بردند.

اما گویا حافظه سیاسی ما همچنان گرفتار خلل های اصلی است و می بینیم که بعد از انقلاب ٥۷ دوباره عده ای با استفاده از غفلت عمومی و فریب مذهبی مردم، صفویه ای جدید را با تٲسیس حاکمیت جمهوری اسلامی بوجود آوردند.

آیا شور و شوق انقلابی چند دهه قبل اگر حافظه سیاسی خوبی داشتیم برای پدید آوردن یک سیستم سیاسی مُدرن و امروزی بود یا مختوم و محکوم کردن خواسته و مطالبات مردم ایران برای آمدن حاکمیت دیکتاتوری ولایت فقیه؟!

نه چنین است که اگر اندیشمندان سیاسی و حافظه تاریخی ـ سیاسی آنها قرائت صحیحی از گذشته داشت و ما مردم هم قدری احوال گذشته گان خود را می دانستیم گرفتار سیستم دیکتاتوری آخوندها نمی گشتیم؟

جالبتر از همه این روزها و بعد از مرگ رفسنجانی مردمی که برای خاکسپاری او در خیابانهای تهران جمع شده بودند، شعار می دادند که “یا حسین، میر حسین” یا اینکه شنیده می شد که می گفتند “به خاطر خدمات هاشمی رفسنجانی” اینچنین کاروان بدرقه بزرگ را به راه انداخته اند!.

اما اگر همین مردم تهران و اهل پایتخت، حافظه سیاسی خود را مرور می کردند، هرگز بعد از انتخابات ۸۸ و حوادث ناگوار کهریزک و جنایتهای رژیم جمهوری اسلامی به چیزی کمتر از سرنگونی این حاکمیت ظالم راضی می شدند و برای کسی که از معماران این نظام سرکوبگر بود اینچنین می کردند؟!

اگر کارگران و طبقات محروم جامعه ایران و کلان شهر تهران، قدری حافظه تاریخی ـ سیاسی خود را به یاد می آوردند، واقعا نمی دانستند که هاشمی رفسنجانی همان رئیس جمهوری بود که در دوران به اصطلاح “سازندگی” با تصویب قانون کار قراردادی و موقتی سفره های مردم را خالی کرد و آینده قشر زحمتکش را با دغدغه های مالی و اقتصادی و هزاران گرفتاری دیگر روبه رو ساخت؟!

چرا، اگر از مردم ایران درباره حافظه تاریخی و سیاسی پرسش شود، کمتر کسی از ما مردم پیدا می شود با احساسات غالب نگوید تاریخ چند هزار ساله ما و فلانو غیره…، اما متٲسفانه عملکرد ما ملیتها و مذاهب ایران خلاف ادعاهایمان را ثابت می کند. ما حافظه سیاسی ضعیفی داریم و شکی نیست و بطور یقین راه نجات را از چاه درماندگی و خسران می دانیم، اما تٲسف بار آن است که خلاف جهت پیروزی حرکت می کنیم و دوباره به حاکمیت های دیکتاتور و جباران ظالم در کشور خود نیرو می بخشیم.

نویتـرین هەواڵ و بابەت


فارسی