"an independent online kurdish website

در برنامه تلویزیون “یک و دو” سخنرانیی، از محمد چیمه معروف به م. سحر در مورد زبان متحد نگاه کردم و شنیدم. دراین سخنرانی چیزیکه به آن کم ترین اشاره ای شده، زبان مشترک بودgolmorad_moradi

که موضوع سخنرانی ایشان می بایستی باشد. چندشخصیت فرهیخته به توصیعه فرمودندکه اصلا توجهی به نوشته های آقای مو سحر نکنم وحیف است صرف وقت برای کسی که خیلی ناسیونالیستی می و ایشان اهل دیالوگ نیستند. او در پاریس زندگی می کند و بطوری که توسط این عزیزان دمکرات و مبارز مطلع شدم، گویا “میخ آهنین نرود بر سنگ”. من گفتم مطمئن باشید که من این مطلب را نه برای او می نویسم، بلکه برای خوانند گان و شنوندگان محترم مطلب او. من این رابخوبی می دانم که او ازشاگردان، شاگردان، آقای دکترنصر اصفهانی وزیرکشور زمان شاه است ومن بهیچوجه نمی و قصد ندارم عقیده ناسیونالیست اورا تغییر دهم. در هرصورت، اگر خود آقای چیمه عزیز یک باردیگر به سخنرانی خودشان، بادقت گوش فرادهند، بدون آنکه خودرا در تلویزیون ببینند، بی تردید متوجه می شوندکه این سخنران باید یک نفرناسیونالیست کور وتفرقه افکن بین ملت فارس ودیگر ملیتهای ایران و نهایتا تا پوست و استخوان ضدکمونیست، باشد. این نوع سخنرانی را یک نویسنده و شاعر مردمی هرگز انجام نمی دهد. کسی که به دمکراسی و حقوق برابر انسانها باور داشته باشد، درشأن خودنمی بیند، چنین حرفهائی بزندکه آقای چیمه برزبان جاری کرده ومی کند. من واقعا خوش حالم که تلویزیون یک و دو آن را دراختیار عام وبویژ هواداران محترم تلویزیون گذاشته است، زیرا آنها بیشتر با ماهیت سخنران آشنا می شوند ومی شنوند که یک جمله درست وحسابی درمورد زبان مشترک گفته نمی شود، بلکه همه ی آن حرفها احساسات برانگیز وشعار ناسیونالیستی وضدکمونیستی است. آقای چیمه بایدبدانند که مشت آهنین دیگر درقرن 21 طرفداری ندارد وانسانها حقوق اولیه خودرا می خواهند نه بیش و نه کم. اگر آقای چیمه این حرفهارا صدسال پیش یعنی دردوران محمدعلی شاه قاجار نه حتا در دوره رضاخان می زد احتمالا خریداری داشت. اما امروزه، نه! دیگرآن دوره کهن سپری شده است که ملتی تابع مطلق ملت دیگری بشود. انسانها اکثرا متفکر شده اند و همه برا بر اند، مگر آقای چیمه شاعر و ادیب غیر این فکر می کند؟! من خوب به خاطر دارم سال قبل 2015 میلادی در پاسخ به همین آقای جلالی چیمه، مطلبی زیر عنوان”، چه کسی تفرقه افکن است، …”، نوشتم. گویا ایشان نمی خواهند الفبای دمکراسی را یاد بگیرند. این خصلت اکثر فئودال زاده ها است. من واقعانمی دانم اوفئودال زاده است یافقیرزاده! بهرحال می بخشند، اگراشتباهی ازمن سر زده. دراینجا می کوشم بخشهائی ازآن مطلب که بااین موضوع انطباق دارد بیآورم.” اخیرا مطلبی، زیرعنوان “هویت خواهی یاهویت زدایی؟ پاسخی دیگر به تفرقه افکنان” ازشاعر هم میهن محمد جلالی چیمه (م.سحر) خواندم. آرزو دارم که توهین بشعرائی، مانند اسماعیل خوئی نباشد که من اورا شاعرمی نامم. بهرحال مطلبی که آقای چیمه نگاشته اند،خیلی ناسیونالیستی است. بایدستایش کرد که برافکار او این موضوع حاکم است ومی خواهند جلو تفرقه را بگیرند، که کار بس درستی است، اگر واقعیت داشته باشد و قصد عوام فریبی درکار نباشد. براستی من راه بهتری به آقای چیمه توصیه می کنم که برای جلوگیری از تفرقه انتخاب کنند. بادشمنی و زورنمی شود هیچ کاری راکرد. گرچه احتمالا ایشان با حقوق برابر موافق نیستند، یکی از راه های جلوگیری از تفرقه، همین حقوق برابر است. اگرآقای چیمه محبت کنند و نبوغ ادبی خودرا دراین راه بکاربرند، می شود بامنطق جلو تفرقه راگرفت. درواقع این توصیه، اولین گام در راه دمکراسی است. با تأسف باید گفت که این آقای جلالی چیمه فقط به زور و تحمیل کردن به دیگران باور دارد و برای آن هم تحریک می کند نه چیز دیگر. در حقیقت نگارش مطالب او بسیار تحریک آمیزودشمن تراشانه است. من برعکس ایشان و خیلی از ناسیونالیستهای کور، هیچ ملیتی که به حق خود قانع باشد،دشمن نمی دانم وفقط آرزو دارم، به آن اندازه یاد بگیریم که بحق مسلم خویش قانع باشیم، نه زیاد و نه کم. بنا بر این آنچه که آقای چیمه دیگران را محکوم به تفرقه افکنی می کند، با تأسف باید گفت، بدون آنکه خود متوجه شود، تفرقه افکن درجه یک و خسمانه، نوشته های تحریک آمیز خودش است”. اگرمنطق را قبول دارند نه مشت آهنین و نه تحریک دیگران، نمی تواند جلوتفرقه بگیرد. من بسیارخوشحال می شوم که درملاء عام با ایشان یک بحث دوستانه داشته باشم. درهرصورت اگر قصد خاصی نداشته باشند، چرا سیستم فدرالی راتجزیه طلبی می دانند؟! اصلاچرا گروهی قصد تجزیه می کند؟! مثلاچرا سویس هیچگاه قصد تجزیه نداشته است؟! “هرکسی مطالب آقای چیمهرا بخواند کاملا متوجه خواهد شد که چه کسی تفرقه افکنانه می اندیشد ویاچه کسی ناسیونالیست است؟ “درهرحال به قول صادق هدایت:”من ازبرهنگان تن فروش بیزار نیستم، از پوشیدگان شرف فروش بیزارم”. فکر نمی کنم مقام وموقعیت به آن اندازه ارزش داشته باشد که انسانی روشنفکربرای بدست آوردن آن شرف خودرا زیر سئوال ببرد. آقای چیمه در مقاله خود، نام یک سری از شاعران و هنر مندان و سیاست مداران آذری تبار را ردیف کرده اند که به فارسی نگاشته اند. آقای جلالی چیمه خود خوب می داند که این شاعران و هنرمندان و حتا سیاست مداران آذربایجانی، به غیر از مدرسه فارسی، دگر مدرسه ای به زبان مادری را طی نکرده و نگذرانده اند ومجبور بوده اند که در سایه ی دیکتاتوران به فارسی خلاقیت خودرا ارائه دهند، زیرابنابه تئوری رضاخانی فقط یک زبان درمدارس تدریس می شد ونه دیگر زبانها وآن زبان حاکم بود و یا برخی از آنها فرصت طلبانی بوده اند، مانند آقای تقی زاده و مراغه ای ذکر شده و غیره که مقام و منزلت ونام برایشان مهمتر از ملیت و هویت خود بوده است. بهرحال همه خلاقان مجبور بوده اندکه به زبان فارسی بنویسند. درهرصورت آنکه مفهوم دمکراسی وبرابری رامتوجه شده باشد، خواهد فهمید که ملیت های دیگر فقط حق مسلم خودرا می خواهند نه ادغام شدن در ملت حاکم. اگر ادعا می کنم که هم میهن عزیز آقای چیمه الفبای دمکراسی را واقعا نفهمیده ویاعمدا نمی خواسته ونمی خواهد بفهمد، ادعائی پوچ نیست. زیرابرای داشتن حق آزادی زندگی وحفظ فرهنگ. هرانسانی حق دارد زبان و فرهنگ و شیوه ی اداره زندگی خود را خودتعیین کند و در دست بگیرد اما آقای چیمه این را نمی خواهد. او باور دارد با زور هم شده باید همه فارسی یاد بگیرند واین همان کارهائی هستند که رضاخان، اتاترک و رشید عالی گیلانی در فکر ش بودند که موفق نشدند. ما در قرن بیست و یکم باید یاد بگیریم که انسانها بایستی فرهنگ و زبان خودرا پرورش داده و حفظ کنند وحقوق برابر رعایت شود. آنگاه می توانیم درصلح وآرامش درکنار هم زندگی کنیم. اگربا آن شیوه تفکرکه همه باید ازخلق حاکم تابعیت کنند، بمانیم، باید پرداخت قیمت گران تیکه پاره شدن “مام میهنمان” را بجان بخریم. به این جملات تحریک آمیز و احساسات بر انگیز آقای محمد جلالی چمیه توجه کنید: شمابا ویران کردن ایران به دنبال سعادت و شکوه و جلال برای کدام دیارید؟ شماکه به مام میهن خودتان دهن کجی می‌کنید وبرای بردن سهم شیرِخود باکارد به بریدن پستان گاو مشغولید…. “. می بینید این آقای چیمه، دمکراسی این، مطاع انسانی را قصدا زیر پامی گذارد که فقط احساسات مردم را، زیرنام “مام میهن” بر انگیزید. معلوم است که همه زادگاه خودرا دوست دارند وبرای مثال منکه جز قلم هیچ نوع دیگر اسلحه ای را در دست ندارم، دلم برای زندگی در زاد گاهم لک زده، اما این آقایان دیکتاتور، مرا ازحضور درآن محروم کرده اند ووحشت دارند که من با مردمان داخل میهنم در تماس مستقیم باشم آقای چیمه عزیز، ایران فقط تهران، اصفهان، شیراز و قم نیست، بلکه اکثریت مردمان ملتها درخارج از این چهار شهر زندگی می کنند. مابرای آبادانی کل میهنمان مانند؛ سیستان، بلوچستان،خوزستان، کردستان و آذربایجان و رفاه عمومی در آن سر زمینها مبارزه می کنیم. اگر درکشوری اکثریت انسانها درآزادی و رفاه نباشند، آقای جلالی چیمه از کدام “مام میهن” حرف می زند؟ “مام میهن” و زادگاه، زمانی برای هر آدمی مقدس است که در آن سرزمین خوشبخت باشد. احتمالا منظور آقای چیمه ازمام میهن، برای عده قلیلی که صبحانه را در تهران می خورند، ناهاررا در پاریس و شام را درلندن صرف می کنند، باشد. اما اکثریت زحمتکشان حتا به اندازه یکافی امکانات ندارند که به بچه هایشان عرضه کنند و این آزادی را ندارند که به زبان مادری آموزش ببینند. دراینجا مام میهن در درجه دوم اهمیت قرار می گیرد. البته انتظار زیادی است که من نوعی ازآقای م. سحر، شاعر و ادیب واحساسات برانگیز داریم. او در واقع بدنبال یک مشت محکم و آهنین است که خود، گر عمر باقی بماند، رئیس آموزش وتعلیم وتربیت دریک استان باشد! …… آقای چیمه در ادامه مطالب”گهر بارش” می نویسد: “مقاله ای که آشکارا به تبلیغ افکار غرض آلود و تفرقه افکنانۀ پان ترکیستها و سایرهم پیمانان قوم گرای آنها می پرداخت و در حقیقت حاوی همان سخنانی بود که سالها درسایتها و رسانه هاو تلویزیون های تجزیه طلبان نوشته و گفته می شود و البته کسی جز خود آنان نمی خواند”(!) بله کسی جز آنان نمی خوانند. یکی از مشکلات همین برتری طلبان، آنست که فکر می کنند، کسی واقعیت را نمی خواند و نمی بیند! من اطمینان دارم که حداقل آقای چیمه آنرا می خواند و آن مطلب به آن اندازه ترس توی دل ایشان و امثال می اندازد که وحشت زده این نقدرا نوشته اند که سرا پا احساسات بر انگیز است. …..

خیلی مایلم بخشهای دیگری ازمطلب هم میهن عزیز آقای چیمه را که اکثرا تحریک آمیز و کم محتوا است باکامنتی یا نقد وتفسیری ازخود بنویسم. اگرچه تبلیغ برای مطلبش است، اما قضاوت را می گذارم برای خوانند گان بی طرف و محترم. او می نویسد: “در این روزگاران آشفته و سیاه که ملت ما (همه اقوام) دراسارت استبداد دینی به سرمی‌ برد و باهزار و یک بدبختی ناشی ازحکومت بیدادگر ملایان دست به گریبان است، آیا هرگز به خود گفته ‌اید که روش شما نه انسانی ست و نه قوم خواهانه ونه ایران دوستانه”؟ ببینید عزیزان، آقای چیمه نمی تواند بگوید که این مطلب را نا آگاهانه نوشته است. اوخوب هم می داند که چه نوشته و می نویسد. آقای چیمه بهتر متوجه هستند که رژیم جنایتکار فعلی فرزند خلف کسی است که شب خواب می دید حضرت ابوالفضل دست بریده،هنگامی که ازاسب می افتاده دستش راگرفته است! یا باتوصیه مستشاران آمریکائی اکثرزندانیان  کمونیست رامی کشت، سوسیال دمکراتها را زندانی می کرد و لیبرالها را ازمملکت فراری می داد، اما در مساجد را باز می گذاشت و زیر نظر ساواک اجازه می داد، سیصد هزار ملا و آخوند علیه او حرف بزنند!! آقای چیمه دراین مقاله طوری حرف می زند که گویا رژیم پیشین نسبت به انسانهائی که هیچ گناهی نداشتند، جز اینکه مسئله برابری رامطرح می کردند، رحم و مروت نشان می داده. بایداعتراف کرد، آقای چیمه دریک نکته درست می گویداستبداد دینی به آن اندازه برمردمان ملتهای ایران فشار آورده است که اکثر مردم ساده آرزوی بر گشت رژیم پیشین را دارند. مسئله، بد بهتر ازبدتراست، صدق می کند. این است که فرصت طلبان و نان به نرخ روز خورها، برای پستهای وکالت و وزارت و دیگر مشاغل چرب، دندان تیزکرده اند. برای این حضرات و ازجمله احتمالا برای آقای چیمه نیزمهم نباشدمردمان ملتهای ایران در زیرحکومتهای استبداد (دینی وغیردینی) چه خواهند کشید! من هرگز نمی گویم که آقای چیمه مفهوم فدرالیسم را نفهمیده اند، او بخوبی می داند که این یک واژه سیاسی جدیداست وبرای اکثر مردم ازملت حاکم نامفهوم است. بهمین دلیل از این نکته سوء استفاده میکند ومی نویسد: “این روز‌ها کسانی ازمساوات زبانی دم می زنند وخواهان فدرالیسم برای ایران اند که زمینه ‌های ذهنی وفکری آنان همگی ـ با مختصر تفاوت‌هایی به لحاظ شدت وضعف یاافراط و تفریط ـ بر تئوری‌های شناخته شدۀ «ملت سازی» دردوران جدید بنا شده است.” من واقعا متأسفم که بگویم آقای چیمه آگاهانه تعریف واژه های سیاسی قبیله، قوم و ملت را یا نمی داند و یا  قصدا نمی نویسد. چرا؟! برای اینکه خوب می داند، اگر بنویسد دستش رو می شود. هر کدام از این واژه هاتعریف جامعه شناسانه خودرا دارد که من در یک سخنرانی، درفنلاند هیلسینکی در یک کنفرانس گفته ام و در روزنامه ها نیز آمده بوده. اگر از خوانندگان ارجمند، کسی آن را ندیده است، حتما در صورت علاقه بنویسند، من تقدیم حضورشان می کنم. آقای چیمه عزیز، تعریف ملت را هیچ کسی نمی تواند بسازد، بلکه این یک تعریف علمی وسیاسی دارد که ازقرن 18میلادی به این سو وجود دارد و اولین ملتی که برای این حق مبارزه کرد، لهستانیها بودند. آقای چیمه مسئله ای را در زیرمطرح می کند، شاید هم باور او باشد، اما من فرض می کنم کسیکه ادیب باشد و چنین مطلب سیاسی را بنویسد، حتما باید بداند وآگاه باشد وبی مسئولانه چیزی برای عوامفریبی برروی کاغذ نیاورد. در هر صورت ایشان گفته اند: “چنین طرزفکری خواه ناخواه به باوری می ‌انجامد که برمبنای آن این سرزمین «مصنوعی» به واسطه تسلط و برتری زورمدارانه یک قوم یا«ملت غالب» (که آن را نخست «قوم فارس» وسپس «ملت فارس» خوانده ‌اند) اداره می ‌شود. واین تصوررا نزدآنان بدل به یک دُگم نظری می کند که برطبق آن گویا “قوم یا ملت” غالبی زبان و فرهنگ خود را به سایر ملت‌هاتحمیل کرده و “زبان وفرهنگ” آن‌هارا به زورنظامی و سیاسی ازمیدان به درکرده است. این است لُبّ وچکیدۀ مفهوم واژۀ>کثیرالمله<.” انسان خوب است کمی شرف قلم رارعایت کند وبخاطر بکرسی نشاندن تئوری از بنیاد عوام فریبانه، خلط مطلب نکند. آقای چیمه درس اش را، نسبتا خوب آموخته است و او بسیار خوبهم می داند، آنچه که خود نوشته است درست نیست. احتمالاخجالت بکشد که اعتراف کند، در گذشته دیکتاتوران رضاخانی بازور، زبان خلق حاکم را برای دیگرملیتها دیکته می کردند. بهرحال اوبه تکاپوافتاده چیزی علیه واقعیت بنویسدبنده دراوایل مطلبم نوشتم که هرواژه ای مفهوم و تعریفی دارد، اگرما عوام فریبی را کنار بگذاریم وواقع بین باشیم، بایدچیزی علیه تعریفهای علمی ننویسیم. خیلی ساده، من کردهستم و دارای فرهنگ و زبان و ادبیات و شعر ویژه ای ام که آقای چیمه و امثال آن را نمی فهمند و یا یاد نگرفته اند. بنا به تعریف درست ملت و قوم، من باملت فارس در یک سر زمین که با هم مشترک هستیم، زندگی می کنم. اگر واقعا تفرقه افکن نباشیم و بر تری طلبی را کنار بگذاریم، می توانیم بطور برابر از همه نظر مانند بقیه ی کشورهای چند ملیتی جهان با هم زندگی کنیم. هم میهن گرامی آقای چیمه عزیز، باید نخست عوامل تجزیه را از میان بر داشت ومطالب تحریک آمیزرا ننوشت وحقوق برابر را رعایت کرد، بعد ازآن، اگر بازهم کسانی بودند که تفرقه افکنی را تبلیغ کردند، آن زمان است که بگوئیم حالا چرا؟ نه حدس و گمان بزنیم و تفسیر کنیم و فدرالیسم رابرای عوام به “تجزیه طلبی”معنی کنیم! این کارتفرقه افکنانه است. آنکسی که مرتب توهین شنیده است و در سر زمینش به او اجازه نداده اند به زبان مادری خود آموزش ببیند و یک کارخانه تولیدی در مناطق او پیدا نمی شود و اورا مجبورمی کنند برای یافتن شغل به شهرهای بزرگ، دارای کارخانه برود. شماچه انتظاری ازچنین شخصی داریدکه ماننددیگران، ناسیونالیست دو آتشه نشود؟ اگر واقعا شمای نوعی ضدتفرقه هستید، باید گامی دراین مسیر هم بردارید. نه این چنین جملاتی را بنویسید و اقلیت کوچکی را علم کرده و توهین کنید. این جمله خودتان راملاحظه کرده وببینید چه کسی تفرقه اندازاست. آنها به نام «عنصرترک» درپی ساختن و فابریکاسیون تولید صنعتی) «ملت خالص ترک» درایرانند”. از این جمله بوی تعفن نه فقط تفرقه افکنی، بلکه دشمنی بر می خیزد. پس آقای چیمه می تواند خود ازدشمن تراشان و تفرقه افکنان باشد، یعنی هر کسی از گفته های اوتابعیت نکند،”تجزیه طلب” است! جمله احساسات برانگیز زیررا بخوانید: “آن‌ها انسان ایرانی آذری را به تنها بهانه گویش ترکی از همه گذشته او و از هویت تاریخی و مدنی او و ازمیراث اجداد و نیاکان او جدا می ‌خواهند”.آقای چیمه می تواند شاعر و ادیبی برای زبان فارسی باشد امادر مسئله تعلیم و تربیت بسیار ضعیف هستند و دراین مقاله هیچ مسئولیت یک روشنفکر را رعایت نکرده اند. او هویت انسانی را با بی مسئولیتی زیر سئوال می برد. یعنی او می خواهد چند نسل فدا شوند، امازبان فارسی خالص بماند! این رانمی گویند پان فارسیسم؟! ولی اگرحق مسلم خودرا بخواهید متهم می شوید به پان ترکیسم و پانهای دیگر! در جای دیگر دست نژاد پرستی خود را رو می کند و می نویسد: “زیرا کوششهای بد سگالانۀ آنان که مبتنی بر یک ایدئولوژی شبه مدرن ‌نژادپرستانه واردتی یعنی پان ترکیسم است (که نظربه اتحادترکان جهان دارد) با هدف«فارسی زدایی» ازمردم کشور ما» درپی« ترک خالص» ساختن از ایرانیانی ست که گویش آذری تنها یکی از ابعاد هویت فرهنگی و تاریخی آنان است”. نه، آقای چیمه عزیز، تنها زبان نیست که عده ای می خواهند ملتشان از ایران جدا شود، بلکه دیگر بر خورد های فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی هستند که اگر بخواهم درباره آنها بنویسم مثنوی هفتاد من خواهد شد. بهرحال احتمالا شما عزیزم و بیشتر ناسیونالیستهای برتری طلب همه مسایل را نمی تابید و می خواهید همه زیر یک پرچم و زبان مشترک جمع شوند وتابع مطلق باشند.این را “فارس خالص” نمی گویند، بلکه می گویندیک دیکتاتوری جدید با روشی مستبدانه”!

این بخشی از مطالبی بود که سال پیش برای آقای چیمه نوشتم. در یکی ازکامنتهائیکه درزیر مقاله بنده نوشته شته شده یک هم میهن عزیز نوشته است که آقای چیمه شمالی است و همشهری ایشان است. درهرصورت من از این هم میهن گرامی برای اطلاعات درستشان بسیار سپاسگزارم. درهرصورت گیلان و آذربایجان همسایه هستند. احتمالا پدربزرگ آقای چیمه به سرزمین زرخیزگیلان مهاجرت کرده اند. من نمی دانم، زیرا این شاعر و ادیب تاکنون بیوگرافی خودرا، مانند دیگران نگفته و تا آنجا که بنده اطلاع دارم، ننوشته اند.

هایدلبرگ، آلمان فدرال 28. 10. 2016

دکتر گلمراد مرادی

dr.g.morad41@gmail.com

نویتـرین هەواڵ و بابەت


فارسی