"an independent online kurdish website

این مطلب را با داستانی آموزنده شروع می کنم که در ادبیات منطقه کشمیر هندوستان مشهور است. شاید اغراق نباشد که بگویم به لحاظ داستانهای تٲمل برانگیز زیادی که در ادبیات هندیها وجود دارد،aref-shexahmadi-0

آنها پیش قراولان این عرصه هستند. همچنانکه می دانیم اصل کتاب معروف کلیله و دمنه هم از هندوستان است.

گویند، در روستایی بزرگ خانی بود بسی ظالم اما با سیاست، چنان با مردم دِه و رعیت خود رفتار می نمود که عامه مردم خشونت او را با فضیلت اخلاق و رفتار اشتباه می گرفتند.

در این میان کدخدایی بود بس زیرک و به ظاهر دلسوز و معتمد عموم، هر روز در میدان مرکزی روستا با مردم صحبت می نمود و می گفت من هر حرف و سخن شما را به خان می رسانم و نشاید که هیچ ظلم و ننگی را بر شما تحمیل نماید و من قبول کرده باشم. ازقضا مردم هم سخن کدخدا را باور می کردند و هرچه او می گفت رضایت می دادند.

هرگاه مشکلی در روستا پیش می آمد قبل یا بعد از آن کدخدا به قلعه خان رسماً دعوت می گشت، مردم هم می گفتند: کدخدا دست خالی بر نخواهد گشت و اگر هم دچار ضرر مالی و جرح جانی شویم او دادرس ماست و کاری خواهد کرد.!

جوانی در این آبادی بود که مانند سایرین به کدخدا حسن ظن نداشت و برایش معمایی شده بود که هر وقت گرفتاریی پیش می آید، یکی کشته می شود، گوسفند و خروسی را نوکران ارباب می دزدند و سر می برند یا به نوامیس مردم تجاوز می کنند، چرا باید کدخدا دعوت شود و بعد هم دست خالی برگردد و برخلاف گفته ها و قول هایش هیچ کاری نمی کند؟!

در یک روز تابستانی به تعقیب کدخدا پرداخت و بر بالای قلعه خان خود را مخفی کرد و زاویه ای را انتحاب نمود که کسی از جاسوسان و سخن چینان خان وی را نبینند، بعد از مدت زمان اندکی نگریست که خان و کدخدا با گشاده روی و وسعت خاطر و با در آغوش گرفتن همدیگر و بگو بخند در وسط حصار قلعه، روی سکویی آراسته به میوه ها و تریاک و مخلفات دیگر حاضر گشتند. خان از کدخدا پرسید: نکند امروز هم آمده ای تا حرف دل رعیتی را بازگویی؟ کدخدا جواب داد: آری خان والا مقام و بخشنده، مگر می شود رعیتی پا از حد خود بیرون گذارد و اینجانب او را رها گردانم و بگذارم در محدوده قدرت حضرت شما گستاخی کند.!

و این چنین برای آن جوان معلوم گشت که خان و کدخدا دستشان در یک کاسه بود و مکمل یکدیگر…!

بله، بعد از این حکایت آموزنده، حال و روز عموم مردم ایران و بخصوص جامعه اهل سنت را به یاد آوریم، مثلاً اصلاح طلبان حکومتی همچون میرحسین موسوی و کروبی سخنگوی مردم رنجدیده و به ستوه آمده بودند، اما نگذاشتند مردم معترض به صدا و سیمای رژیم حمله کنند و دهن سیمای ولایت فقیه را ببندند! قیامی بزرگ را با رنگ سبز و عاشورا تلفیق کردند و شور و شوق انقلابی و اعتراضات بزرگی را به کام بازداشتگاه کهریزگ و سایر زندانها کشاندند.

آری، هم اینک نیز همچو سوپاپ اطمینان و عضوی دست آموز، برای زمانیکه رژیم ولایت فقیه همه درها را بر روی خود بسته ببیند، آنهایند که بند فاخر رژیم خواهند بود و به مقصود نجات رژیم حیله و نیرنگی دیگر به کار خواهند گرفت.

شهید ستار بهشتی تنها به خاطر نوشتن یک کامنت در دنیای مجازی کشته شد، اما کم نیستند کسانی که از جلو منزل خامنه ای اعتراض می کنند و در ظاهر با مردم و در باطن عملکردشان برای توجیه وجود آزادیهای فردی و اجتماعی و حقوق بشر در چارچوب سیستم حاکمیت روحانیون حاکم بر ایران می باشد. هر از چندگاهی شاهد زندانی شدن افرادی از هر قوم و مذهبی در ایران هستیم که با لباس مبارز به همه زندانهای رژیم برده می شوند و به همه مبارزین دربند سر می زند، اما در بیش از چند دهه مثلا مبارزه آنها، یکبار هم که شده حکم اعدام برایشان نه تنها صادر نشده بله قبراق و سرحال دادگاه و زندان رفتن برای آنها در حکم سفر قشلاق و ییلاقی در طول فصول این سالها بوده و بس.

این عده محدود در هنگام انتخابات می خواهند با یک برنامه زیرکانه و از قبل آماده شده، مردم را در پای صندوقهای رٲی حاضر کنند و آخر کار هم به زندان و دادگاه می روند و دوباره مبارز می شوند و مثلا مبارزه می کنند.

باید قدری به خود آئیم و از آنها بپرسیم شماها در حقیقت و نهانخانه خود با سپاه سلیمان هستید یا دست اندکار و سیاست گذار ملکه سبا؟ حکومت یمن را می خواهید بر بقا باشد یا مملکت سلیمان را وسعت می بخشید؟

آری، این روزها در میان هر قشری از جامعه ایران از هر صنف و طبقه ای بعد از انقلاب و دوران پس از روی کارآمدن رژیم ولایت فقیه، کم نیستند کسانی که همچو گرگ در لباس میش می خواهند مردم را بفریبند و عامل نگهداری رژیم با هر قیمتی شده اند و گویا کنتراکت کار حفاظت و صیانت از این دیکتاتوری مذهبی ـ سیاسی بدانها واگذار شده است.

در جامعه اهل سنت ایران هم متٲسفانه غیر از وجود پریشانی و دو دستگی و شاید هم چند دستگی میان آنها، کم نیستند کدخدا و نمایندگانی که در نظر ظاهری، مصلحت عموم را می خواهند و در باطن اصل ولایت فقیه را نه تنها عملاً قبول کرده اند، بلکه بدان پایبند هم شده اند و با گفتار و اعمال خود در صدد توجیه کردن دیگران نیز هستند.

این چنین کدخداهایی نه تنها نمی توانند از اعمال غیر انسانی رژیم بر ضد اهل سنت ایران همچو زندان، شکنجه و اعدام و ترورهای آگاهانه ممانعت بعمل آورند، بلکه هرگاه سر از بیت ولایت فقیه دربیاورند، شکی نیست که برای توجیه خودسریهای رژیم و امضای اعدامی دیگر بدانجا دعوت و رهسپار گشته اند، نه اینکه برای جلوگیری و مانع گشتن از روی دادن جنایتی دیگر حضور یابند.

کم نیستند از مدعیان رهبری اهل سنت ایران کسانی که برای اعدام شیخ “نمر النمر” از سوی دولت سعودی شعر می سرودند، ابراز همدردی می کردند و محکوم می کردند، اما با اعدام بیش از بیست جوان سنی مذهب کُردستان یا سکوت کردند و یا با نفاق و دورویی هم به میخ کوبیدند و هم به تخته و اینک اشک تمساحی می ریزند.!

در قوانین قدیم و مُدرن امروزی، هرگاه شخصیتی صاحب منصب و مقام نتواند به نحو احسن به وظایف خود عمل کند باید استعفا دهد و خطا و گناه خود در کم کاری یا سستی را قبول کند. اما متٲسفانه در جامعه اهل سنت آنان که حاضر نبودند ظلم و ستم سیستم ولایت فقیه و توهین و تملق روحانیون حکومتی را بپذیرند، یکی پس از دیگری ترور شدند و یا در زندان جان باختند.

اینک برخی از کسانی که ادعای رهبری اهل سنت ایران را دارند باید تکلیف خود را مقابل خدا و خلق روشن کنند، یا رومی رومی باشند یا زنگی زنگی، نمی شود با جلاد رفیق و با مظلوم شفیق گشت، نمی شود در سوگ خانواده اعدامیان بود و گوش به فرمان مجرمان، نمی شود به بهانه وحدت جامعه ایران کثرت ظلم و جنایات روزانه را قبول کرد و تا آخر…!

تمام مردم ایران با هر مذهب و مسلکی، از دمکرات و کمونیست و از فارس و کُرد و بلوچ و ترک و عرب، همه ما در آینده سیاسی کشور ایران سهیم هستیم و تجربیات گذشته و سیاست و برنامه کنونی همه ما می تواند در فردای پیروزی بر حاکمیت مُلایان، کشوری آباد و آزاد و یا بلکعس ویرانه ای پر دردسر و پر تنش بوجود آورد.

سخنان بنده تنها با رهبران جامعه اهل سنت ایران نیست، بلکه بدین بهانه روی سُخنم با تمام مبارزانی نیز هست که در این سالها به خاطر ضعف و سستی سیاستها و عدم اشتراک فکری و نظری و نفی همدیگر، باعث شده اند رژیم در داخل کشور غیر از مبارزین راستینی که حقیقتاً در داخل کشور وجود دارند و کم هم نیستند، احزاب و شخصیتهای دست آموز و کارتونی بوجود آورد که هدفی جز تلاش برای حفظ و نگهداری رژیم نداشته و شریک دزد و همراه قافله گشته اند و درصددند فعالیت و وجود مبارزین اصلی در داخل کشور را هم متلاشی کنند.

اینک بیائیم با کنار زدن و زدودن بی اعتمادی نسبت به همدیگر که باعث فرسایش مبارزات این سالها و ماندن حاکمیت رژیم ولایت فقیه گشته، بر روی نقاط مشترکی که با همدیگر داریم، سیاست و نفاق رژیم در خلق احزاب و رهبران کارتونی و متملق را برملا سازیم.

باید یقین داشته باشیم که با سیاستی فراگیر و انبساط اذهان سیاسی همه اپوزسیون ایران و قبول کردن همدیگر و با کنار زدن توهمات و برتر دانستن این یا آن گروه سیاسی، دست در دست هم جبهه ای واحد ایجاد کنیم. چرا که تا فعالیتی در این عرصه برای پیشبرد مبارزات ملیتها و مذاهب ایران صورت نگیرد، همچنان شاهد وجود کدخداهایی خواهیم بود که هم صاحب ذهن و زبان مردم می گردند و آنها را می فریبند و همزمان نیز سیمای آشفته رژیم ولایت فقیه را هر روز بهتر از دیروز ترمیم می کنند.

نویتـرین هەواڵ و بابەت


فارسی