"an independent online kurdish website


در حالی که‌ جهان از دست افراطی‌گرایی می نالد و بشریت به‌ شدت در سایه‌ این بلای نامیمون زخمی است، حاکمان رژیم جمهوری اسلامی ایران جهت رسیدن به‌ اهداف شوم و سرکوبگرایانه‌ خود بذر نفرت و نفاق را در بین مردمانی که‌ صدها سال همجوار زیسته‌اند هر روز بیشتر بارور میکند. ibrahim_qasmi_zad

بعد داخلی این اعمال ناشایست و خطرناک رژیم بیشتر در مناطقی که‌ ساکنان آن را ملیتها و اقوام گوناگون، غالبا ملیتهای خارج از حوزه‌ حاکمیت تشکیل میدهند بیشتر نمایان است. چندی است که‌ در بین ساکنان استان آذربایجان غربی، مخصوصا شهر ارومیه‌ که‌ رنگین کمانی از ملت ها، اقوام ، زبانها و مذاهب مختلف را در خود جای داده‌ است، این کردار ناشایست رژیم ابعاد گسترده‌تری بخود گرفته‌ و سبب نگرانی و اعتراض مردم این شهر شده‌‌ است. رژیم با انتصاب اشخاص مورد نظر خود در پستهای کلیدی و در صدر هرم اقتدار محلی اقدام به‌ تفرقه‌ افکنی آشکار در بین مردم ارومیه‌ و حومه‌ نموده و با دادن امتیازات و اختیارات غیر قانونی به‌ دست نشانده‌ های خود در این استان، دست افراط گرایان را در ایجاد اغتشاش و آشوب باز نگه‌ داشته‌ است. افراط گرایان هم به‌ بهانه‌ های مختلف مردم را بر علیه‌ همدیگر شورانده‌ و افکار شوم خود را که‌ همانا دشمنی، نفاق و خود برتربینی گروهی بر گروه‌ دیگر است، به‌ بخشی از جامعه‌ تزریق می نمایند.

این مهره‌ های مسموم با نیت سوء و خرابکارانه‌، به‌ جای رسیدن به‌ معظلات جامعه‌ و حل مشکلات عدیدی که‌ در سایه‌ این رژیم گریبانگیر جوانان این مرز و بوم شده‌ است، دست به‌ اقدامات تحریک انگیزی می نمایند که‌ هیچ خدمتی به‌ زندگی مسالمت آمیز جامعه‌ نمیکند. از جمله‌ اقداماتی که‌ اخیرا در ارومیه‌ بیشتر جلوه‌ میکند، حرکتی است که‌ میخواهد به‌ بهانه‌‌ احیای “فرهنگ” باصطلاح بومی یکی از ملیتهای ساکن منطقه‌، چهره‌ رنگارنگ شهر را به‌ مدلی تک رنگی و تک فرهنگی تبدیل کند.‌ ماجرا از این قرار است، کە شهردار برگمآشته‌ رژیم با جمعی از نزدیکانش در اتاقی نشسته‌ و در جهت اجرای مقاصد رژیم، تصمیم میگیرند نامگذاری یا تابلو زنی دوبارە خیابانها را در چهارچوب فرهنگ بومی خود، که‌ تنها یکی از فرهنگهای مردم ارومیه‌ است، بطور یک جانبه‌ انجام دهند.

حرکتی کە در ظاهر صحیح و درست می‌نمود. ولی بدلیل نادیده‌ گرفتن، یا بعبارت دقیقتر سعی در انکار دیگر اهالی شهر ارومیە کە در اتاق فکر شهرداری “محترم” یا فرمانداری، استانداری و دیگر نهادهای استانی نمایندەای ندارند، به‌ عاملی برای کدورت و تفرقه‌ تبدیل شد. ازین رو نتیجە ایدە‌ای زیبا برای احیای فرهنگ اصیل بومی از طریق نامگذاری مجدد یا بهتر بگوییم تابلو زنی مجدد، چیزی نبود کە بە مذاق تمام رهگزران آن خیابانها خوش بیاید! ارومیە همانگونە کە خود شهردار چندی پیش در مصاحبە با خبر گذاری فارس، آن را شهری چند قومیتی (بە زبان خودش کە ملت آذری و کرد را اقوامی از ایران بزرگ می‌خواند) با مذاهب و ظواهر فرهنگی گوناگون میداند و بر لزوم احیا و نگهداری از این فرهنگها تاکید می‌کند، با این عمل غیر مسٶلانە بە آسانی اکثریتی از ساکنان تاریخی این شهرستان را آزردە خاطر کرد.

ساکنانی مثل مردم کرد کە با وجود ‌ظلم و اجحاف صدها ساله‌، هنوز هم اکثریت جمعیت استان و حومه‌ شهر و قطعا بخش بزرگی از ساکنین خود شهر را هم تشکیل میدهند، نه‌ تنها سهمی از این “احیای فرهنگی” نبردند، بلکه‌ در عمل شاهد حذف هویت فرهنگیشان شدند. اقلیتهای مذهبی چون ارمنیان، یهودیان، مسیحیان و آشوریان هم کە ساکنان دیرینه‌ و تاریخی شهر را تشکیل میدهند، همچنان در محلەهای قدیمی خود زندگی میکنند و رنگهای اصیل این رنگین کمان زیبای شهر ارومیه‌ را تشکیل میدهند در این تابلو جایی پیدا نکردند.

نمایندگان و مسئولین انتصابی و همدستانشان تنها به‌ این کار راضی نشده‌، بلکه‌ هر روز به‌ بهانه‌های واهی اقدام به‌ آزار و اذیت اصناف، بازاریان و مردم کرد مینمایند. آنها تا جایی که‌ می توانند اسامی و آثار کردی را از چهره‌ شهر می زدایند. این کردار ناشایست و نامسئولانه‌ هر چه‌ بیشتر جاده‌ را برای تندروهایی که‌ غالبا از حزب نژاد پرست(م.ه.پ) ترکیه‌ خط و درس می گیرند، هموار می نماید. تندروهایی که‌ تمام کار آنها سیاه کردن تاریخ ملت کرد و وارونه‌ نشان دادن واقعیات و تاریخ این ملت میباشد، بدون اینکه‌ توانسته‌ باشند کمترین خدمتی به‌ پیشبرد خواست مشروع ملی ملت آذربایجان کرده‌ باشند.

اخیرا نیز یکی ازنشریات وابسته‌ به‌ رژیم ضد انسانی جمهوری اسلامی، منتسب به‌ مدیر کل اجتماعی استانداری آذربایجان غربی “دو هفته‌ نامه‌ آغری” در جدیدترین شماره‌ خود طبق معمول به‌ دشمنی با کردها پرداخته‌ است. در این شماره‌ از نشریه‌، دست‌اندرکاران آن از پیروزی کانتون کوبانی یا به‌ نقل از مجله‌ “شهر پینار!” که‌ آن را سرزمین ترک نامیده‌اند، به‌ شدت ابراز ناخرسندی کرده‌‌اند. بدین ترتیب آنها یک واقعیت عینی‌ را هم به‌ جدال کشیده‌اند که‌ در آن ائتلاف گروههای افراطی ترک‌- داعش روبروی ائتلاف بین‌المللی شده‌ و سر انجام در برابر جبهه‌ بشریت مبتلا به‌ شکست بزرگی شدند. از کوبانی که‌ بگذریم، آغری این بار پا فراتر نهاده‌ و به‌ دمگرافی استان پرداخته‌ و می نویسد: “بی هیچ شبه‌ای در استان آذربایجان غربی، در کنار اکثریت آذربایجانیهای شیعه،‌ سنی و اهل‌حق، اقلیتهای بسیار کوچکی از ارمنیها، آسوریها، زرتشتیها و کردها و اقلیت انگشت شماری از یهودیان به‌ زیبایی این استان افزوده‌اند”. بنا به‌ تحلیل این ورق پاره‌، کردها از اینروز به‌ بعد در سرزمین باستانیشان اقلیتی بسیار کوچک شدند!.

هر چند نیمتوان چنین ورق پاره‌ و ادعاهایش را جدی گرفت، ولی برای تنویر افکار عمومی جای دارد که‌ به‌ یادآوری گوشه‌ای از تاریخ مشترک ساکنان این منطقه‌ در گذشته‌ای نه‌ چندان دور بپردازیم: تا بیش از کوچاندن دسته‌جمعی طوایف چهارده‌ گانه‌ ترک افشاری در دهه‌ نخست سده‌ هفدهم میلادی و قبل از آن نیز آمدن ترکان غز توسط شاه عباس صفوی به‌ این خطه‌ و کوچاندن دسته‌جمعی کردهای منطقه‌ به‌ نقاط دیگر از جمله‌ خراسان، فرمانروایی این مناطق در دست حکام کرد بوده‌ و کردها اصلی ترین ملت نقاط غربی “دریاچه‌ ارومیه‌ را تشکیل میدادند. کوچاندن مردم کرد در آن زمان هر چند تنها به‌ بهانه‌ تسهیل در حکومت داری قلمداد شده‌ و یا به‌ خاطر فرار از دست حاکمان صورت گرفته‌ است، ولی به‌ مرور زمان و بدلیل عملکرد حاکمان پی در پی غیر بومی، موجب تغییر دمگرافی منطقه‌ و سر انجام ایجاد نفاق و نفرت و گاه خونریزیها شده‌ است. شاهد زنده‌ این کوچ تاریخی هم بکار بردن لهجه‌ کرمانجی زبان کردی توسط کردهای خراسان و دیگر مناطق کوچ شده‌ است که‌ کردهای ارومیه‌ و حومه‌ نیز با همان لهجه‌ صحبت میکنند. لهجه‌ای که‌ بعداز‌ چهار صد سال، با وجود آسیمیلاسیون سیستماتیک هنوز فراموش نشده‌ است.

ارومیه‌ در گذر زمان و تاریخ چهار هزار ساله‌ خود، شاهد حوادث تلخ بسیار،چپاول، غارت و همچنین رویدادهای شیرین و همزیستی مسالمت آمیز مردمان رنگارنگ بسیاری بوده‌ که‌ در تاریخ ثبت شده‌ و یا در خاطرات نسل به‌ نسل این مردم حک شده‌ است. با توجه‌ به‌ شواهد و منابع مکتوبی که‌ در تاریخ ارومیه‌ وجود دارد، باید اذعان نمود که‌ بیشتر این حوادث تلخ و مصیبت باری که‌ بر این شهر و مردم آن رفته، نتیجه‌ اهمال، سستی، سهل انگاری و مسئولیت ناپذیری مسئولان امر و حاکمان این سرزمین بوده‌ است. خاطراتی که‌ امروز برای نسل جوان باید به‌ آینه‌ عبرت تبدیل شود‌. دشمنان زندگی مسالمت آمیز دو ملت کرد و آذربایجانی، قیام سمکوی شکاک که‌ به‌ روایت حاکمیت و مخالفانش، به‌ دلیل خون خواهی برادرش جعفر آقا و مخالفت ایشان با دولتی که‌ نظام الدین قراچه‌داغی حاکم تبریز بر پا کرده‌ بود انجام گرفت را به‌ بهانه‌ای برای مخالفت با مردم کردستان تبدیل کرده‌اند.

جعفر آقا، برادر سمکو و حاکم امارت شکاک، یک سال پیش از جنبش مشروطه‌ در حالی که‌ حاکم تبریز به‌ ایشان ایمنی داده‌ و به‌ قرآن سوگند خورده‌ بود که‌ ایمنی و حاکمیت او را حفظ کند، برای زیارت رسمی به‌ تبریز رفت، ولی در آنجا با نیرنگ و غفلت با دو تن از همراهانش کشته‌ و جنازه‌اش در عالی قاپو به‌ شیوه‌ سرنگون آویزان شد. مدتها بعد، هنگامی که‌ سمکو حاکم منطقه‌ بود ، قبل از اینکه‌ او دست به‌ قیام بزند، یک بمب ساعتی به‌ وسیله‌ مکرم الملک “نایب الدوله‌” خوی برای او فرستاده‌ شد که‌ پس از انفجار برادر دیگرش “علی آقا” به‌ قتل رسید. همزمان حاکمان تبریز از هر سو تلاش میکردند که‌ حاکمیت تاریخی ملت کرد بر سرزمین باستانیشان را در هم بشکنند، از اینرو سمکو دست به‌ قیام زد. قیام رادمرد تاریخ کردستان سمکو شکاک را باید در بستر تحولات تاریخی آن دوران تحلیل کرد، ولی بدون تردید آنچه‌ در باره‌ سمکو و حاکمیتش از سوی دولتمردان ایران گفته‌ و نوشته‌ شده‌ است بوی از صداقت در بازگویی تاریخ نبرده‌ است.

چرا که‌ سمکو وجبی از خاک دیگران را تسخیر نکرد، به‌ دشمنانش شفقت نشان داد و جلو قتل عامهای دهها هزار نفری که‌ قبل از حاکمیتش در ارومیه‌ صورت گرفته‌ بود را گرفت. او‌ قاطبه‌ نخبگان ارومیه‌ را در اداره‌ شهر سهیم کرد، در شهر دارالمساکین ایجاد نمود و اداره‌ امور شهر را به‌ ریش سفیدان ومعتمدین واگذار نمود. شاید اعمالی هم در سایه‌ حاکمیت او انجام گرفته‌ باشد که‌ به‌ دیده‌ حقوق بشری امروز ناپسند باشند، ولی اعمال و رفتار سمکو را به‌ هیچ وجه‌ نمیتوان با عملکرد حاکمان تبریز و آنانی که‌بدستور آنها ده‌ هزار کرد و ده‌ هزار آسوری و ارمنی را قبل از قیام سمکو قتل عام کردند مقایسه‌ نمود.

ارومیه شاهد ظلم تاریخی به‌ ملت کرد، جنایتهای ملا حسنی و دارودسته‌اش علیه‌ کردستان، قتل عام مردم بی گناه روستاهایی چون قارنا و قلاتان و … بوده‌ که‌ توسط سپاه پاسداران انجام گرفته‌ است. با این وجود ارومیه‌ شاهد همکاری مردم در تاسیس جمهوریهای کردستان و آذربایجان و مبارزه‌ مشترک علیه‌ حکومت شاهنشاهی بوده‌ است.

تاریخ بسیار طولانی ارومیه‌ در چنین مقاله‌ای نمی گنجد، ولی آنچه‌ از تاریخ این شهر زیبا و مملو از رنگهای گوناگون ملتها، اقوام،مذاهب و آیینها می آموزیم این است، که‌ به‌ جای نفرت پراکنی اجازه‌ دهیم با راهکارهای درست و منطقی همگان در کنار هم و با آرامش، عدالت و برابری و احترام متقابل زندگی کنیم. مطمئا این به‌ نفع همه‌ ساکنان شهر و استان هم خواهد بود. در هزاره‌ سوم کسی برنده‌ نا امنی و درگیری یا تشنج بین ساکنان یک ناحیه‌ یا شهر و دیار نخواهد بود. درگیری های قومی، ملی، مذهبی در عراق، سوریه‌، لبنان، یمن، لیبی و …..همه‌ بیانگر این واقعیت است. سخن آخر اینکه‌ هر ملتی در این کره‌ خاکی هویت و تاریخی دارد که‌ باید به‌ آن افتخار کند، اما این دلیل برتری بر ملتهای دیگر نیست. بهتر است یک بار و برای همیشه‌ این را باور کنیم و به‌ آن احترام بگذاریم.

نویتـرین هەواڵ و بابەت


فارسی